غزلی تازه نفس
تقدیم دوستان عزیزتر از جان خودم
ای کاش...که این حادثه تکرار, نمیشد
با (عشق ) کسی همدم و غمخوار, نمیشد
هر کس پی رؤیای خودش خاطره می ساخت
از خواب خوش ای کاش که بیدار ,نمیشد
ای کاش...دلت با دل من بود و ازین شعر
از حسّ و ازین عاطفه بیزار نمیشد
ای کاش...که عطر تنت از خانه نمیرفت
این خانه چنین بر سرم آوار ,نمیشد
جانم به لب امد به تو گفتم که ( بمانی)
با خواهش و با گریه و اصرار , نمیشد
من شهره ی این شهر شدم باتو و ای کاش
دل در به در کوچه و بازار , نمیشد
کافر شدی و رفتی و بیهوده شد ایمان
با معجزه هم ماندنت انگار , نمیشد
ویران شد ازین حادثه بعد از تو وجودم
ای کاش که این حادثه تکرار نمیشد
تنها...
ای کاش که این حادثه تکرار نمیشد....
فوق العاده بود....موفق باشید ....
از این همه لطف و مهربانی. ممنون
درود بر شما آقای جوادزاده
مثل همیشه حرف نداشت و بی نظیر بود
احسنت...
لطفتان پایدار...زندگیتان از خوشی سرشار...خانه غم هاتان اوار...انشاا...